یاد جاری

ساخت وبلاگ
باورش سخته که از آخرین پستم، ۳ سال می‌گذره.و چه سه سالی! فراز، نشیب، و در نهایت فرازی باارزش از جنس ازدواج.یک سال و دو ماه از ازدواج ما می‌گذره و من هر روز در بهتم... از سختی‌هایی که قرار بود ببینیم و پیش نیومد. از چالش‌هایی که معجزه‌وار ناپدید شد. خانواده‌هایی که عجیب در هم آمیختن و گرمی رابطه ما رو بیشتر کردند.از مشاوره‌های امیدبخش و مثبت. از خونه... خونه که همیشه واژه مقدسی بوده برای من. خونه که عشق رو برام تداعی می‌کنه. وقتی ازم پرسیدن عشق رو در یک کلمه خلاصه کن، گفتم خونه... خونه یعنی آرامش. یعنی جایی که دوست داری بعد از هر هیاهوی مثبت یا منفی برگردی بهش و آرامش بگیری ازش...خونه ساده ولی پرنور ما... از احمدرضایی که بیشتر از همیشه ثابت کرد بهترینه... از حرف تا عمل خیلی راهه، و احمدرضا این راهو به زیبایی هر چه تمام‌تر طی کرد... از حمایت‌هاش، همیشه بودن‌هاش، تلاشش برای زندگی بهتر... حتا خرده کارهایی که فرهنگ ما اونارو وظیفه زن می‌دونه و در بهترین حالت، کمک مرد، بی هیچ منتی بین من و احمدرضا تقسیم شد. حساب مهمونی‌هایی که گرفتیم و احمدرضا و من با هم آشپزی کردیم از دستم در رفته...از وقت‌هایی که می‌ذاره فقط برای اینکه حس نکنی تنهایی، وقت‌هایی که می‌ذاره تا تو راحت‌تر بخوابی، حس امنیت داشته باشی...از فعالیت‌های دونفره که زمانی آرزو بود برامون...کلاس‌های تارمون، باشگاه ورزشی‌مون، کلاس اسپانیایی‌مون. سفرها و طبیعت‌گردی‌های جذابمون.همگی چیزی شبیه به رویان که ما خیلی بی‌ریا و ساده تبدیل کردیم به واقعیت.از تار که روزی در خواب می‌دیدمش و با شنیدن صداش بغض می‌کردم، و امروز در آغوش می‌کشمش و هر چند ناشیانه، مضراب رو بر تنش می‌نوازم...نمی‌تونم، واقعا نمی‌تونم هر چیزی که این سه سال گذشته ر یاد جاری...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:47

مدت طولانی‌ای نبودم اینجا، که توی دلش مقدار خیلی زیادی تحول گنجونده شده. مقدار زیادی شگفتی، عشق، تلخی، تجربه‌هایی که شاید احدی به خیالشم نرسه تجربه‌ی زینب بوده باشن، شیرینی‌، عشق، عشق، عشق...خدا می‌دو یاد جاری...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 22 آبان 1399 ساعت: 21:46

زیر بار گنبد کبود
غیر سایه‌اش کسی نبود
سهمش از زمین فرار و درد
سهمش از هوا غبار و دود
پیش رو راه بی‌هدف
پشت سر شهر غم‌زده
پای پیاده در دل شهر
تا پل آزادی قدم زده
دل تنگ، شب سرد
سفر حسرت و یاد
وطنش بر شانه باد
زیر بار گنبد کبود
با خودش هم آشنا نبود
سهمش از زمین فرار و درد
سهمش از هوا غبار و دود
زیر بار گنبد کبود
غیر سایه‌اش کسی نبود.

 

 

 

 

همین.

یاد جاری...
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 17:28

این که توی دو ماه تحولات زندگی‌م این جور سریع باشن، هم جذابه، هم ترسناکه، عجیبه، هیجان‌انگیزه، مثبته، منفیه...

این روزا بهترین و بدترین احساسات موجود در جهان رو دارم هم‌زمان تجربه می‌کنم. 

غرقه در طوفان :)

یاد جاری...
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 82 تاريخ : شنبه 2 آذر 1398 ساعت: 10:51

پرسیدم ازت. که بعد از این همه زمان دوست داشتنت کم نشده؟

گفتی نه. گفتی هیجانت کم شده. درست مثل یه خونه جدید. اول ذوق و هیجان خریدش و تازگی جاهای مختلفش

و آروم آروم شناختش... شناخت ضعف‌هاش، درهایی که صدا می‌دن، کف‌پوشی که شکسته، دستت میاد قلق کار کردن و زندگی کردن تو خونه رو...

گفتی عشق ام مثل خونه‌ست... گفتی حتا حالا قلق دستت اومده و وابسته‌تر شدی به خونه‌ت...

می‌خوام تا ابد خونه‌ی هم باشیم... :)

یاد جاری...
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 90 تاريخ : شنبه 2 آذر 1398 ساعت: 10:51

اونجاش که می‌گه

 

《هوا آرام شب خاموش راه آسمان‌ها باز

خیالم چون کبوترهای وحشی می‌کند پرواز》

 

غیرمنتظره بودن پرواز خیال یکی از مثبت‌ترین هیجان‌های زندگیه!

یاد جاری...
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1398 ساعت: 10:16

خسته از تمام بارهایی که تایپ کردم مهم نیست، و مهم بود. مهم بود در حدی که شب‌های گریه‌دار منو امتداد داد...

یاد جاری...
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 108 تاريخ : سه شنبه 14 اسفند 1397 ساعت: 7:18

پارسال همین روزها هر روز عصر ۲ ساعت زمین چمن را دور می‌زدیم، می‌گفتیم و می‌خندیدیم.

 

امسال نه تو هستی و نه رغبتی در من برای قدم گذاشتن در زمین چمنی وجب وجب پر از صدای خنده‌ی تو.

یاد جاری...
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 106 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 23:28

- نه سوگی، نه شکست عشقی‌ای. 
اما عمیقاً همه‌شون رو حس می‌کنم. اون هم یک جا. تلخی فراق رو می‌چشم هر لحظه. 

+ تو سوگ‌واری. سوگواری اگزیستنشال. وقوف به تاریکی‌های جهان؛ به فناپذیری هر آنچه خوبه...

 

 

پ.ن.

امروز، در ۲۲ سالگی، با دو واژه‌ی جدید آشنا شدم:

بوپروپیون.

سوگ اگزیستنشال.

یاد جاری...
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 23:28

نوشته بود:


《تکلیف آن برگ که عاشق نسیم شده بود چه می‌شود؟

هر چه می‌دود نمی‌رسد و سرانجام

لحظه‌ای به دنبال نسیم، از درخت بر زمین می‌افتد.

جا می‌ماند انگار

برای همیشه.》

 

+ من اما

 افتادم، ساده‌لوحانه گمان کردم آزاد شدم. رها در باد... دریغ که ریشه‌ام، خانه‌ام را در جست‌وجوی باد گم کرده بودم. دریغ که برگی که از درخت می‌افتد، می‌میرد.

دریغ...

یاد جاری...
ما را در سایت یاد جاری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iridescentgroupo بازدید : 116 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 23:28